خیلی ممنون از همگی . چون با نظراتی که گذاشته بودید خیلی خوشحالم کردید منم امروز استثنائن ادامه داستان رو گذاشتم ولی داستانهای من دو تا بخش جدید و متفاوت دارند.
1- نظر شما چیست... : شما باید حدس بزنید در قسمت بعد چی میشه و در قسمت نظرات بگید
2- در آینده خواهید دید : چند دیالوگ از قسمت بعد را براتون میذارم تا با حوادث قسمت بعد آشنا باشید
به ادامه مطلب بروید
( در خانه مقتول )
سمیر و تام میرند تو خونه و برادر بزرگتر یعنی ولف(wolf) خونه بوده .
سمیر: بابت مرگ پدرتون متاسفم
ولف: ممنون
تام: ماشین پدرتون نقص فنی داشت؟
ولف: نه ، ماشینش از ماشین همه ما سالم تر بود
سمیر: ولی ما متوجه شدیم که ترمز ماشین پدرتون بریده شده بوده .
ولف: چی؟؟؟ ترمز ماشینش رو بریدند؟
در این هنگام برادر کوچکتر در را باز میکنه و میخواد بیاد تو که قضیه بریده شدن ترمز رو میشنوه و پا به فرار میذاره.تام هم متوجه میشه و دنبالش میره .
سمیر: کی بود؟؟
ولف: فکر کنم جان بود . نمیدونم چرا فرار کرد؟
سمیر: پدرتون با کسی مشکلی نداشت؟
ولف: نه
سمیر: شما چی؟ سر ارث و میراث تا حالا تو خونتون دعوا شده بود؟
ولف: تا حالا که .... چرا یه بار دو هفته پیش دعوا شد و جان منظورم برادرمه ادعای ارث و میراث کرد و پدرم هم بهش گفت که اگر سر به راه نشه از ارث محرومه .
سمیر: خیلی ممنون از کمکتون . من دیگه باید برم . روز خوش.
سمیر از خونه بیرون میاد و به تام زنگ میزنه
تام در حال دویدن: بله؟
سمیر: کجایی ؟
تام : تو خیابون هشتم . هنوز داره در میره
سمیر: الان با ماشین میام
تام: زود باش
بعد از چند دقیقه سمیر بهشون میرسه
سمیر: بیا بالا . پس طرف کو؟؟؟
تام: همین الان با یه تاکسی در رفت.
سمیر: تاکسی گرفت؟
تام: نه بابا . ماشینو دزدید و رفت
سمیر: آیندش تباهه ، محکم بشین
تام: از کبرا 11 تیم A به مرکز . ما در اتوبان B8 به دنبال یه تاکسی .... نیروی کمکی لازم داریم تمام .
پس از تعقیب و گریز و تصادفهای همیشگی طرف در میره و سمیر هم که نمیتونه ماشین رو کنترل کنه یه پرش میزنند و بی ام و سمیر داغون میشه.
( در دانشگاه )
بن : اوناهاش دختره اومد . اسمش نازا. میخوای تو برو و باهاش درباره مرگ پدرش صحبت کن ، هنوز خبر نداره. بعد بیارش تو ماشین تا باهاش صحبت کنیم .
الن : آخه چرا من؟
بن : تو یه زنی ، در ضمن کروگر گفت زنا عاقلترند . برو دیگه
الن : سلام نازا . من الن هستم از پلیس بزرگراه
نازا : پلیس بزرگراه؟
بعد دوربین بن رو نشون میده که استرس داشته . بعد از چند لحظه الن به همراه نازا که در حال گریه کردن بود به سمت ماشین میان و سوار میشن.
بن: اه سلام . من بم هستم از پلیس بزرگراه و واقعا متاسفم
نازا: آخه چرا؟؟؟
بن: ما هم اومدیم همین رو بپرسیم . پدرتون با کسی مشکلی نداشت؟
نازا: نه . با همه خوب بود
بن: شما به کسی مشکوک نیستید؟
نازا: نه . به کسی مضنون نیستم
الن : ببخشید که این رو میپرسم عزیزم ولی شما در رابطه با ارث و میراث مشکلی نداشتید؟
نازا: نه هرگز . تا حالا یکبار هم در این باره به خودمون جرات صحبت درباره اش رو ندادیم.
بن: به برادرات مشکوک نیستی؟
نازا: نه نه نه . با چه زبونی بگم به کسی مشکوک نیستم
بن: باشه باشه ، ببخشید ما میرسونیمت خونه
نازا: نه خودم میرم باید تنها باشم.
الن : باشه عزیزم هر طور که راحتی . این کارت منه ، اگر چیزی یادت اومد با من تماس بگیر
نازا: حتما ، خداحافظ
نازا ماشین رو ترک میکنه
بن: نظرت چیه؟
الن: به نظر من یه جوری بود
بن: پس بهتره ازش غافل نشیم. تو برو و تعقیبش کن
الن: باشه
بعد الن از ماشین پیاده میشه و دنبال نازا میره
بن هم تو ماشین منتظر میمونه.
نازا هم متوجه میشه که الن دنبالشه سر یه پیچ از دستش در میره و الن گمش میکنه . بعد به بن زنگ میزنه و با هم به اداره برمیگردند.
ادامه داستان تا چند روز آینده
نظر شما چیست ...
آیا جان قاتل است؟
آیا نازا قاتل است؟
آیا گروه کبرا 11 میتواند به این پرونده خاتمه دهد؟
درآینده خواهید دید:
تام: سمیر نگاه کن ، این جانه . داره وارد پارکینگ میشه
ولف: ولی ماشین جان الان یک هفته است که تعمیرگاهه. اونجا چیکار داشته؟
بن: بهتره وایسیم تا اونها هم بیان
الن: ترسیدی؟
تام: صبر کن ببینم . با چی بریم؟ با تاکسی ؟ ماشین سمیر که داغون شده