در این داستان سمیر ، بن به همراه شخصیت دیگری به نام تام گروه کبرا 11 رو تشکیل میدهند.
داستان در ادامه مطلب
یک روز سمیر و تام در بزرگراه در حال گشت زدن بودند
سمیر : تا حالا چندتا دزد دستگیر کردی تام؟
تام : نمیدونم ولی فکر کنم بیستایی باشه ، چطور؟
سمیر : هیچی ، میخواستم ببینم چقدر مهارت پیدا کردی.
تام : پس چرا بن نیومد؟ امروز اصلا ندیدمش
سمیر: بن با یه دختری آشنا شده و قراره که با هم ...
در این موقع یک ماشین آخرین مدل از کنار سمیر و تام با سرعت رد میشه
تام : مگه اینجا پیست مسابقه است !!!!
سمیر : الآن حالیش میکنم
پس از یک تعقیب و گریز سمیر بهش میرسه و تام بهش علامت ایست میده . اون مرده هم شیشه رو میده پایین و میگه ترمز بریدم . نمیتونم وایسم و دور میشه...
سمیر : چی گفت ؟؟
تام : گفت که ترمز بریده . حالا چیکار کنیم ؟
سمیر: هیچی از تجربه ام استفاده میکنم . اهل ریسک هستی ؟
تام : من مرد روزای سختم . بریم رفیق
بعد سمیر از اون ماشین جلو میزنه و جلوی ماشینه سرعتش رو کم میکنه و وقتی ماشینه بهش از پشت نزدیک میشه سمیر یهو میزنه رو ترمز ولی اون یارو هول میشه و فرمون رو میپیچونه و میره زیر کامیونی که بغلش بود و چند تا ملق میزنه و ...
سمیر هم میزنه رو ترمز و بعد از یک تصادف خفن در بزرگراه تام و سمیر به سراغ یارو میرن میبینن که مرده.
تام : سمیر ، هدفت از این کار چی بود؟
سمیر: (در حالی مضطرب بود و عذلب وجدان داشت) من میخواست جلوی ماشینش ترمز کنم تا نگهش دارم ولی اون بی عقل نذاشت .همه چی رو خراب کرد .
تام : عیبی نداره سمیر ، تقصیر تو نبود که
سمیر: داد میزنه و درحالی که گریه میکرد میگه : همش تقصیر من بود . لعنتی
در اداره پلیس
کروگر: خیلی خوب آقایون چه توضیحی دارین؟ به نظر میرسه که شما مقصر این تصادفات و کشته شدن مقتول بودید.
تام : خانم کروگر!!!!
سمیر: من همه چیز رو به گردن میگیرم ، من فکر کردم که با این کار مبتونم متوقفش کنم
کروگر: شما فیلم زیاد میبینید ؟؟؟؟؟
تام: خانوم کروگر ، ما فقط داشتیم به وظیفمون عمل میکردم . ما پیچیدیم جلوی ماشینش و اون هم میخواست فرار کنه ولی کامیون رو ندید و رفت زیر کامیون
کروگر: کافیه آقایون ، من هم همین گزارش رو برای مقامات بالا فرستادم . باید ببینیم چی میشه .
و در این هنگام بن در میزنه و وارد میشه
بن : اینجا چه خبره؟ دوباره دسته گل به آب دادین؟
سمیر بلند میشه و میره تو اتاق خودش
کروگر: بهتره کمی باهاش صحبت کنید . مرگ اون مرد روش تاثیر گذاشته
بن : مرگ؟؟؟؟ چی شده؟
تام : بیا بریم همه چی رو بهت میگم.
بعد تام همه چی رو برای بن تعریف میکنه و ازش به عنوان رفیق قدیمی سمیر میخواد که بره و به سمیر دلداری بده.
بن هم میره پیش سمیر
(دفتر سمیر)
بن: چی شده مگه حالا ؟ تو فقط به وظیفت عمل کردی رفیق. کار اشتباهی نکردی که داری خودت رو به خاطرش سرزنش میدی.
سمیر: کار اشتباهی نکردم ؟؟؟ اگه من نپیچیده بودم جلوی اون ماشین الان شاید زنده بود.
بن: مگه یادت نیست که چند سال پیش که من به اینجا اومده بودم یه زن جلوی چشام مرد و همین حال تو رو داشتم. تو به من گفتی که ما باید برای هر شرایطی آماده باشیم . چون ما پلیسیم
سمیر: آخه ...
بن: تو فقط به وظیفت عمل کردی
سمیر : ممنون رفیق
سمیر و بن همدیگر رو بغل میکنند و در این هنگام تام در رو باز میکنه و میگه به به عجب صحنه ای . بچه ها هارتموت یه چیزایی پیدا کرده . میایید یا تنهایی برم؟
بن : نخیر ما هم میاییم.
(آزمایشگاه جنایی)
بن: چطوری انیشتین چه خبر؟
هارتموت: سلام بچه ها. من متوجه شدم که یک یری از سیمها جابجا شدن و همچنین متوجه هم شدم که راننده قصد فرار رو نداشته.
تام : یعنی چی؟
سمیر: میشه یکبار هم که شده عین بچه آدم بری سر اصل مطلب
هارتموت: اصل مطلب اینه که ترمز ماشین بریده شده بوده .
بن : چی ترمز ماشین رو بریده بودند؟
تام: چیز دیگه ای پیدا نکردی؟
هارتموت: نه . فقط همین بود . راستی بن شنیدم میخوای ازدواج کنی
بن: فعلا معلوم نیست ولی بزودی معلوم میشه
(اداره پلیس)
تام : راستی بن نگفتی نامزدت کیه؟ من میشناسمش؟ شغلش چیه؟
سمیر: طرف پلیسه . تو بکی از ماموریتها باهاش آشنا شده
در این هنگام الن ( نامزد بن ) از در وارد اداره میشه و به بن چشمک میزنه
بن : اه الن ، تو اینجا چیکار میکنی؟
تام: این همونی نیست چند ماه پیش تو یک عملیات با هم همکاری کردیم؟
سمیر: آره خودشه
تام : این بن عجب آدم زرنگیه . چطوری باهاش آشنا شده.
سمیر: نمیدونم . اینها دیگه فوت و فن کوزه گریه . باید از خودش بپرسی
(در دفتر کروگر)
کروگر در حالی که بن و سمیر و تام و الن در دفتر واستاده بودند گفت : آقایون معرفی میکنم خانم الن که حتما افتخار آشنایی باهاش را هم داشتید . قراره که ایشون از این به بعد در این اداره به عنوان همکار شما مشغول به کار باشند . امیدوارم که همکاری خوبی رو داشته باشید
تام : همکار جدید؟
بن : چیه مگه ؟؟؟ خیلی هم خوبه
سمیر: رئیس دلیلش چیه ؟
کروگر: با اتفاقاتی که افتاده من صلاح دونستم که یک همکار جدید برای شما دست و پا کنم. خانم الن الن یکی از افسران خوبند و مطمئن هم باشید که بودن یک همکار عاقل مخصوصا زن در کنار شما به شما خیلی کمک میکند.
بن : خیلی عالیه
الن : خیلی از دیدار دوباره با شما خوشحالم و امیدوارم که همکاریهای خوبی داشته باشیم.
کروگر: خیلی خب آقایون. از پرونده جدید چه خبر؟
تام: رئیس ما متوجه شدیم که ترمز ماشین بریده شده.
الن : من پرونده رو خوندم . پس ترمزش رو بریده بودند . حدس میزدم
تام یواشکی در گوش سمیر میگه: مثلا ادای ادمای زرنگ رو در میاره
سمیر: عیبی نداره ، بالاخره اون هم باید نظر بده ، ما الآن یه گروهیم.
کروگر: پس منتظر چی هستید قدم بعدی چیه؟
بن: بهتره بریم یه سری به خونش بزنیم.
کروگر : عالیه . من باید چندتا نکته رو باید بهتون بگم . اولا اسم گروه کلی شما کبرا 11 است و شما به دو گروه تقسیم میشید . من انتخاب رو به عهده شما گذاشتم . نگران نباشید شما یم گروه هستید. گروه کوچک فقط مخصوص عملیاتهاست.
سمیر : من و بن با هم باشیم بهتره .
بن : ولی الن کمی با این کار نا آشناست. اگر یه کاردرست بتهتش باشه خیلی بهتره نه سمیر
سمیر: !!!!!!!
تام : پس منو سمیر میشیم گروه کبرا 11 تیم A و بن و الن میشن گروه کبرا 11 تیم B
الن : من موافقم
بن : منم همینطور
سمیر: باشه ، هر طور که مایلید
کروگر: هر چه سریعتر کارتون رو شروع کنید . گرکان شما بایستید بقیه میتونند برند
کروگر و سمیر چند دقیقه ای با هم صحبت میکنند و سمیر از اتاق میاد بیرون
تام : چی شد سمیر؟ کروگر چیکارت داشت؟
سمیر: هیچی گفت که دادستانی حرفاش رو باور کرده و من مقصر تصادف شناخته نشدم .
الن : خب از کجا شروع کنیم؟
تام: اونطور که من خوندم مقتول دو پسر و یک دختر داشته .
سمیر: من و تام میریم خونش سراغ پسراش
بن : من و الن میریم دانشگاه تا با دخترش صحبت کنیم.
ادامه داستان تا هفته آینده